سلام من آبجی جون فاطمه هستم اگه فاطمه خانوم اجازه بده میخوام هر از گاهی از فاطمه بنویسم و دسته گلهایی که به آب میده فاطمه خانوم ما چند روز پیش یه کاری کرد که مامانش و خیلی ترسوند وقتی مامانی برای خونه تکونی عید داشت یخچال و تمیز میکرد فاطمه از فرصت استفاده کرد و دور از چشم مامان جون رفت تو یخچال و درش بست . طفلکی آبجیم نمیدونست در یخچالو که ببنده چراغش خاموش میشه و همه جا تاریک حالا فاطمه و یه جای تاریک و سرد از اون طرفم مامان داره در به در دنبالش میگرده از فاطمه خبری نیست فقط یه صدای گریه که انگار داره از ته چاه مییاد حالا شانس آورد منجمد ن...